داستان کوتاه هدیه برادر

داستان کوتاه و جدید,داستان کوتاه,داستان جدید,داستان,داستان جدید معروف,داستان جدید.,داستان های جدید,داستان های کوتاهداستان کوتاه هدیه برادر,داستان هدیه برادر,داستان کوتاه برادر

http://up.rozfun.ir/up/forumi/pic/story/hedie-brother.jpg

داستان کوتاه هدیه برادر

 

یه مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده: هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟

 

دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم.

من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده.

یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل.

همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو به طرف پلنگ نشونه می گیره و …

بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!

 

پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتماً یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!

دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقاً منظور منم همین بود.




مطالب جدید